رمان گرگینه ی من
p³⁵
که درد شدیدی رو زیر پام حس کردم شاخه ها پاهام رو زخمی کرده بودن...رسیدم به هر سه تاشون...خیره شده بودم بهشون..اشک توی چشمام حلقه کرد... دویدم سمتشونو بغلشون کردم...شائون و کوک خودشون رو کشیدن عقب و ته منو توی بغلش گرفت...دوست دارم(گریه و ته رو میگیره بغل)
ته : ا...آت(یه قطره اشک از چشمش میاد،بغلش میکنه و سرش را میبوسه )
کوک : فکر کنم خستهای بهتره بریم
ته : پاهات
ات : مشکلی نیست... لبخند تلخ
ته : یعنی چه مشکلی نیست صبر کن...آت رو برآید بغل کردم و به سمت خونه رفتیم..
ات : توی بغل ته بودم که خوابم برد...
ویو صبح
ات : با صدای بوک ماشینهای اتوبان شهر از خواب بیدار شدم... گندت بزنن..شیبال (داد)
ته : آت بگیر بخواببب(خوابالود)
که درد شدیدی رو زیر پام حس کردم شاخه ها پاهام رو زخمی کرده بودن...رسیدم به هر سه تاشون...خیره شده بودم بهشون..اشک توی چشمام حلقه کرد... دویدم سمتشونو بغلشون کردم...شائون و کوک خودشون رو کشیدن عقب و ته منو توی بغلش گرفت...دوست دارم(گریه و ته رو میگیره بغل)
ته : ا...آت(یه قطره اشک از چشمش میاد،بغلش میکنه و سرش را میبوسه )
کوک : فکر کنم خستهای بهتره بریم
ته : پاهات
ات : مشکلی نیست... لبخند تلخ
ته : یعنی چه مشکلی نیست صبر کن...آت رو برآید بغل کردم و به سمت خونه رفتیم..
ات : توی بغل ته بودم که خوابم برد...
ویو صبح
ات : با صدای بوک ماشینهای اتوبان شهر از خواب بیدار شدم... گندت بزنن..شیبال (داد)
ته : آت بگیر بخواببب(خوابالود)
- ۴.۷k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط